خونه پدربزرگمم عمه مامانم تنها زندگی میکنه گفت شما اومدین چند روز اینجا بمونم پیشتون
همین ده دقیقه پیش با چشمای خودم دیدمش از اتاق اومد بیرون دست بلند کرد گفتم نخوابیدی؟گفت چرا خوابیدم تازه بیدار شدم رفت حیاط و دیگه هم نیومد اصلااا ندیدم که بیاد داخل
بعد هی میگفتم خدایا چرا نیومد داخل خواستم برم توی حیاط ببینم
مامانبزرگم رفت سرویس
وقتی برگشت گفتم عمه بیرونه بگو سرده بیاد داخل
گفت عمه؟؟؟؟
عمه ک تو اتاق خوابه اصلا تو حیاط نیست😐😐
از دور نگاه کردم دراز کشیده بود
میترسم برم تو اتاق
خیلی ترسیدم😐