یه خاستگار داشتم،پسره با مامانش و خواهرش اومده بود
جلسه اول آشنایی بود.
چای تعارف میکردم به پسره خواهره براش برمیداشت
شیرینی تعارف میکردم خواهره برمیداشت
هر چی تعارف میکردم کلا دستای خواهره وسط بود بجای پسره
در نهایت هم وقتی خواهرش براش میوه پوست گرفت تیر خلاص رو زدن😑
موقع رفتن هم خواهره یقه و کت پسره رو مرتب میکرد هی
پسره هم کلا دوتا کلمه بلد بود...خیلی ممنونم از شما، سپاسگزارم
عین طوطی تکرار میکرد😑😑
موندم وقتی اینقدر وابسته بار اوردین پسرتون چرا براش زن میگیرین🚶♀️🚶♀️