ده سال رابطه ی عاشقانه ای داشتیم و هربار تو ماشین دستمو میبوسید برام کادو یا گل میخرید و همیشه میگفت بهم سری و قدر وجودتو میدونم
بعد ده سال برای اولین بار با همکارش بهم خیانت کرد در حد پیامک و تماس
جن.سی یا فیزیکی یا قرار نداشتن
و ازون روز که گفتم طلاق میگیرم بینهایت مهربون تر شده ولخرج شده و هرچه کم گذاشته بودو داره افراطی انجام میده....
میدونی؟انگار یه توپ دستش بود این سالها و من مدام ازش میخواستم و بهم نمیداد
الان که توپو داده دستم یه چاقوم وسط توپه زده
من موندم و با این توپ که هربار یه جور وصله و پینه بهش میبندم که بتونم باهاش خوشحال باشم....
اما از دیدن وصله پینه هاش بیشتر غصه م میگیره و میگم کاش اصلا نداشتمش....
داره میشه یک ماه از اون ماجرا
من مثل قبل میشم؟
میتونم باز دوسش داشته باشم
من دیوانه و مجنونش بودم 💔