دوستان من بیرون بودم و منتظر همسر تا بیاد دنبالم. اما گفت که ماشین دست مامانشه و ایشون میاد دنبالم. منم منتظر موندم اما مجدد بغد چند دقیقه تماس گرفت و گفت که چون دوست مامان ههراهش بوده نخواسته بیاد دنبالم . گفت الان که مامان ماشین رو اورد میاد دنبالم و من همچنان باید معطل می موندم . منم گفتم نیازی نیست و رفتم خونه ی خودمون . البته امشب قرار بود برم خونشون برای افطار. دعوت نبودم خودم میخواستم برم اما می دونستن .
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.