مادرشوهرم مدتیه باهام قهره موضوعی که جاریم مقصر بود مادرشوهرمم طرفشو گرفت خلاصه روشون سیاه شد.
حالا دیشب رفتیم مهمونی خونه اقوام شوهرم به شوهرم گفتم به مادرتم بگو بیاد اونم خودشو زده به مریضی که نمیتونم و مریضم و اینا.
حالا نگو روز قبلش خودشو برادرشوهرم (شوهر همون جاریم که بهم تهمت زد) رفتن مهمونی از صب تا غروب گشت و گذار بودن.
خلاصه خیلی ناراحت شدم شوهرمم چیزی بهم نگف که مهمونی بودن فقط گف مریضه نمیتونه بیاد!
ناگفته نمونه شوهرم هر روز میره اونجا روزی ده بیست بار بهش سر میزنه به منم نمیگه منم کاریش ندارم میگم مادرشه.
از طرفی هم دوست ندارم قهر ادامه داشته باشه آدم کینه ای نیستم ولی اون رغبتی نشون نمیده که خودم پیشقدم بشم حتی زنگی پیامی هیچی هیچی تو این چند ماه نداده. موندم چیکار کنم؟؟!!
همشو یکجا تایپ کردم. 😌