سلام دوستان، خوب هستید؟
من سه سال و نیم تقریباً با یک آقایی در رابطهی آشنایی قبل ازدواج بودم، این آقا همش خواستگاری اومدن رو عقب مینداخت به بهانههای مختلف
یکبار فقط مامانش اومده بود خونمون
یک ازدواج ناموفق هم داشت
بعد که تحقیق کردیم متوجه شدیم اصلاً آدم سالمی نبوده و رابطمون از طرف من تموم شد
وقتی هم خواستگار میومد خودشو میکشت که چرا خواستگار اومده برات و ازین حرفای مزخرف
خودش هم پا پیش نمیذاشت
چندتا خواستگار من بخاطر این آدم رد کردم
یکیشون خیییییلی خوب بود
خانوادهدار، پدر دادستان بازنشسته، وکیل هم بود، دو تا پسر بودن، پسر بزرگ با خانمش انگلیس بود، ماشین خارجی داشتن، کلی خونه و ثروت، من احمق به خاطر این آشغال، این آدمو رد کردم، حدوداً یک سال پیش بود که اومده بودن خواستگاری و من ردش کردم
و حالا پشیمون شدم، پسره هم فکنم نامزد کرده
و من بخاطر این موضوع حالم بده، تپش قلب میگیرم یادش که میفتم، نفسم بند میاد، بدنم گر میگیره
خلاصه میخوام خودمو خفه کنم
چیکار کنم از ذهنم بیرون بره، میتونم بگم لگد به بخت خودم زدم
فقط دارم به خودم لعنت میفرستم
همیشه از خدا چنین خواستگاری میخواستم
بعدم که خدا بهم داد، من احمق بخاطر یه دروغگوی کثیف، ردش کردم
الآنم نفسم بالا نمیاد بخدا
خودمم 28 سالمه