چند وقت پیش پدر شوهرم مریض بود شوهرم دوهفته تمام بیمارستان بود وکارای باباشو میکرد شاید یکی دو روز اومد خونه خلاصه مادرشوهرم هی به شوهرم میگفت بابات مرخص شه شخصا میگم خونه رو بزنه به اسم تو تو برلش زیادی زحمت کشید خرجش کردی و فلان خلاصه باباش مرخص شدو اینا زدن زیرش ،شوهرم خیلی ناراحت شد این ماجرا تمام شد سوهرم گفت از این به بعد دزگه باهاسون کاری ندارم امشب مامانش اومده بمن میگه به شوهرت بگو پول بده من فرش بگیرم مثلا ۱۵ تومن اینا بعد من ماهی ۲ تومن میدم بابت این پولی که بهمون دادید گفت من روم نمیشه به شوهرت بگم تو بگو ببین میده یا نه سما باشید میگید به شوهرتون