پسرخاله ی نامزد خاهرمه
خیلی پسر بامزه خوش خنده و فان و خوشتیپ و اهل مدی هست
همسن خودمه
از روز اول ازش خوشم اومد
تا اینکه یه مسافرت خانوادگی رفتیم بهم نزدیک تر شدیم و از اون زمان ۵ماه میگذره دیگه همیشه باهم بیرون و تلفنی از صبح تا شب صحبت کرذن و …
مشکلمون اعتقادات خانوادش بود
من خانوادم از لحاظ اعتقادی معمولی و مانتویی هست اما خانواده ی اون سرسختانه چادری و جلسه و حافظ قران و،.. تسلط مادر روی بچه ها زیاده یعنی وقتی بیرون میرفتیم مامانش زنگ میزد:عزیزم و قربونت برم و اینا میگفت کلی میشست با پسرش تلفنی حرف میزد راجب همچی
سر همین داستان رفتیم مشاوره و بهمون گفت اگه باهم ازذواج کنین خانواده طردت میکنن و بی توجهی میکنن ممکنه دعوا و چالش داشته باشین…
الان یه عالمه دلم گرفنه. من اونو دوسش داشتم فقط چیکار کنم