آقا من یه پسری رو چند سالی میشه دوست داشتم واقعا اون هم منو خیلی دوست داشت در حدی که همه اطرافیان هم میدونستن
بعد فهمیدی متاهله اوکی
خب
نمی دونم رازت چیه،. ولی مطمئنا تو اون آدم چند سال قبل نیستی الان یه ادم جدیدی پر از تجربه و احساسات جدید، پس بخاطر چیزی که الان نیستی و گذشته شما بوده خودت رو عذاب نده، مطمئن باش همه ادما تو زندگیشون بارها اشتباه کردن
سیکار می‌کشید قلیون همه چی با اینکه قبل از اینکه به این شهر جدید بیاد به خودم یکبار مسقیم گفت که دوست دارم منم سر خجالت هیچی نگفتم سرمو انداختم پایین بعد یک بعد از این جریان پسره به اون شهر جدید رفت
خلاصه گفتم که توی شهر جدید چه چیزایی اتفاق افتاده منم دیگه فهمیدم من خیلی دوستش داشتم گذشت تا پارسال بهش پیام دادم اینم بگم که اون شماره منو قبل از اینکه از خودم بگیره داشت
بهش پیام دادم نه گفت دوست دارم نه نه آورد اصلا حتی نمیدونم چی شد من هنوز وابسته اون آدم بودم میگفتم من اونو از اول دوست نداشتم چرا اون ولم کردن اینا تا اینکه یه شب رفتم مشهد حرم امام رضا
چون بعد از اون ماجرا خیل من اذیت شدم از سر حال بد به خدا گفتم خدایا بهش بفهمون اون میدونست من اونو دوست دارم و توی پیامی که بهش دادم اینطوری کرد خیلی بد باهام برخورد کرد شب اون روز تصادف کرد حالا هی فکر میکنم مقصر من بودم اینطوری شده عذاب وجدان دارم
اون موقع من افسردگی داشتم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
