اعصابم خورد شد اول صبحی

امان از آدمایی ک کار راه نمیندازن

یه ATM اون اطراف نبود پول نقد بگیری بهش بدی؟

با احترام به بعضیا 

ی مشت لجن ریختم تو فرهنگسراها

فرهنگسرای سمت ما همشون یا خیانت کردن یا دارن خیانت میکنن کتابخونه رو ی دختره ترشیده زشت که صیغه مردای زن دارن میشه اداره میکنه خودم موچشو موقع تلفنی حرف زدن گرفتن فکر کرد کسی تو سالن نیست خاک بر سر با همه مردها هم لاس میزنه و عکس پروفایلش با ذاتش متفاوته 

و اونجا رو کرده گلخونه و گلای زشتشو توی ظرف یکبار مصرف به خلق الله میفروشه اون یکی با ی مرد زن دار دوسته اون یکی با مرد شوهردار کل اتاقها میری شلخته و بی نظم 

حالم بد میشه ی مدت کلاس دف رفتم دیدم همه میگن اونجا واقعا بی اخلاقی و فساد موج میزنه مت تهرانیم 

همشون مثل همن

ادارات ایران واقعا آدمهای باهوش و بااخلاق و اصیل کار نمیکنن البته دور از جون بعضیا 

ی مشت نفهم و بی اعصاب و مشکل دار ریختن 

باهوش همه تو شغل آزاد و بیرونی چون فقط ادارات دولتی پول مفت میدن بیرون درست مار نکنی دو روزه عمرتون میخان

هرکجا اسم فرهنگ دیدی بی فرهنگی پرن

آموزش دیدی سرکوبگرا هستن

مدرسه ها شده پولکی دریغ از دوزار آموزش و پرورش 

حتما برید پیش رئیس کل مجموعه و با خونسردی و ادب و آرامش گلایه کنید اینا هار شدن باید به بالادستیشون گفت 

بخدا 1ماهه کتاب گرفتم همش تو کارت خانواده تمدید میکنم از وقتی فهمیدم اونجا چ خبره اصلا کلاسم نمیرم حالم بده متنفر شدم 

دختره یک نمازی میخوند 

حتما با مادرت برو

ی مشت هرزه متظاهر ریختن تو ادارات

من خودم محجبه ام و دانشجو

واقعا ی مشت خراب ریختن 

ما تهرانیم فرهنگسرای اخلاق نزدیکیم 

بخدا کتابخونه میری انگار جنگل‌های ی دختره زشت و لایو شلخته ک همش زبون میریزه نشسته هبچ کاریم نمیکنه ی مدت کلاسای مختلف میخاست دیده شه همکارام تو آسانسور ی چیزا میگفتن حالو بد شد بعد تو ذوی هم قربون صدقه میرن

منم تو کتابخونه عضوم . کارت عضویت هم ندادن بهم فقط تو سیستم . بعضی وقتا هم میان درس بخونم دوستامم با خودم میبرم اونا اصلا عضو نیستن و کتابخونه هم کاری نداره

مال شما چرا اینجوریه 

من از تعجب دارم شاخ درمیارم!!

چرا حاضر نیستید به قوانین احترام بگذارید؟

مگه در چارچوب قوانین کوتاهی کردن که میخواید برید پیش رییس؟؟

زندگی خصوصی مردم چه ربطی به شما داره؟؟

چطور میتونید انقدر راحت درمورد زندگی خصوصی مردم نظر بدین؟؟

اون یکی خانم برگشته میگه مجشو گرفتم و فلان؛ آخه مگه نون و آبشو شما میدین که مچ گرفتین؟؟

اونوقت میگید مملکت فلانه. اصلا از منطق و توقعات و دخالت و توقعاتتون سرگیجه گرفتم.