سر مهریه دعوا کردیم برگشت بهم گفت کاش مهریه اتو کم میزدم بعد واسه جاریم همه کاری کردن جحاز داماد آورد عروسی خوب براش گرفتن طلا هاشم داره همه چی خوب اما برای من همه چی رو ناقص گذاشتن انگار دست پسرشان به زور گرفتم آوردم سر سفره عقد خلاصه من همه کاری برای پسرشونم کردم ولی اونا همش سر من کلاه میزارن حالا هم نوبت خونه خریدن شده مشکلی ندارم که طلا بفروش اما میدونم همش سر من کلاه میزارن فردا و شوهرم به فکر خودشه نه به فکر خانواده اش ناراحتم میدونم هیچ وقت یادش نمی مونه که من از حق خودم گذشتم طلا هارو فروختم حالا میگن چیکار کنم