سلام دوستان من سر شب پسرمو از کلاس برداشتم شوهرم زنگ زد اومد دنبالمون ماشینو تهه خیابون گذاشته بود به خاطر ترافیک به ما گفت جلو برید من از پشت سر میام دیگه من چشمم به یه مغازه رنگ و ابزار خورد رفتم برای در چوبی که خش افتاده بپرسم روغن یا رنگی داره یا نه بعد تو مغازه چند تا مرد بودن فروشنده پشت پیشخون اونطرف بود رفتم نزدیک فروشنده که بپرسم اونم گفت نداریم یهو برگشتم بیام بیرون دیدم شوهرم با یه قیافه ی عصبانی گفت چی میخواستی گفتم رنگ و فلان دیگه جلو جلو میرفت سمت ماشین بعد گفت شعور نداری انقدر به فروشنده نزدیک شده بودی چرا فاصله نگرفتی و خاک بر سر من ،من واقعا هنگ کردم از سر شب دادم مرور میکنم میگم خدایا مرده که کلا اونور پیشخون بود من چجوری بودم که انقدر از دید شوهرم بد بوده الان اصلا خوابم نمیبره همش تپش قلب دارم و استرس دارم که باز چند بار این قضیه رو قراره بزنه تو سرم من اصلا زبون دفاع کردنم ندارم قفل میکنم بعد یه جوری حرف میزنم انگار واقعا قصدی داشتم واسه همین کلا سکوت کردم تو رو خدا نظر بدید خیلی حالم بده اصلا خوابم نمیبره
شوهر شما پارانویید داره آدمای اینجوری یه تهمت میزنن و طرف مقابل وقتی شروع به خواهش و التماس میکنه برای اینکه ثابت کنه اینجوری نبوده حس خوبی میگیرن و دائم این کار رو میکنن شما برای اینکه ثابت کنی اشتباه میکنه التماس و خواهش نکن
اسی جان وقتی خودت از خودت دفاع نمیکنی ،و چیزی نمیگی ،باعث میشی شوهرت بیشتر تکرار کنه
میدونی وقتی توضیح میدم انگار عصبانی تر میشه منم دوست ندارم بچم این جور حرفا رو بشنوه واسه همین سکوت میکنم الان اگه میگفتم نه نزدیک نبودم میگفت منو خر فرض کردی دفعه اولت نیود و کلی چرت و پرت واسه همین ساکت میشم
والا اگه انقدر حساسه خودش قدم مبارکشو برداره بره مغازه زنشو نفرسته
خب آخه اصلا بنده خدا نگفت به شوهرش چون میگه پرسید چی میخواستی
فقط 10 هفته و 5 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمیدونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم 🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم ❤️۱۴۰۴٫۰۸٫۰۸ رفتیم دکتر مامانی خدارو شکر خودم شرایطم خوب شده بود توهم خواب بودی پشت کرده بودی وزنتم شده ۱۰۸۴ گرم 🥰
شوهر شما پارانویید داره آدمای اینجوری یه تهمت میزنن و طرف مقابل وقتی شروع به خواهش و التماس میکنه ب ...
هیچی نگفتم فقط غیر مستقیم اومدم پاهاشو ماساژ دادم اونم بهم بی محلی کرد ببین خیلی زیر ذرهبین م بیرون که میریم همش حواسش به اینه که به کسی نگاه نکنم یا کسی بهم نگاه نکنه همش استرس دارم اصلا بیرون رفتنی حالم خوب نیس🥲
میدونی وقتی توضیح میدم انگار عصبانی تر میشه منم دوست ندارم بچم این جور حرفا رو بشنوه واسه همین سکوت ...
دقیقا همین و بعد آنقدر کشش میده تا به التماس و گریه زاری بیفتی خودت رو به کنی و تحقیر کنی و التماسش کنی یکی دو روز هم قیافه میگیره بعد آشتی میکنه درسته؟