وای خدا مرگم بده الان یادم افتاد
بچه بودیم دخترعمم یه عروسک خیلی خوشگل هم قد خودمون داشت خیلی واقعی طور بود بعد من نقش دزد داشتم که اونو دزدیده دخترعمم پلیس میشد فکر کنم یعنی من با این نقش انتخاب کردنم واقعا 😐😐😐😐
هر کدوم یکی دو آرزو داشتین
من اکثر آرزوهاتونو باهم داشتم
دوست داشتم پرواز کنم
دوست داشتم خونه درختی داشته باشم
یه آلوچه بزرگ باشه برم داخلش زندگی کنم و هعی ازش بکنم و بخورم چون عاشق الوچه بودم
دکتر باشم
محافظ باشم و جنگجو
پروفسور باشم و اختراع کنم
فضا نورد باشم
تو انباری درب مخفی پیدا کنم
ادم کوتوله داشته باشم
عروسکام به حرف بیان
.... کلی آرزو و خیالباف بودم با تک به تکش زندگی هم میکردم.
با پرفسور سمیعی ازدواج کنم 😂یعنی باور نمیشه کلاس سوم بودم اونموقع تو اینترنت همش پرفسور سمیعی رو سرچ میکردم مامانم میگف خاک تو کلت یکتا
من دوس داشتم معلم بشم چون معلما روز معلم کلی هدیه میگرفتن منم دوست داشتم البته الانم دوست دارم ولی بعید میدونم بزارن معلم بشم اونم دبستان
همیشه ک تنها بودم
توبازیای تنهاییم همش فکر میکردم بچه های فامیل بی صاحبن میارن میدنشون من بزرگشون کنم
با فامیلامون قهر بودیم دلم برای بچه ها تنگ میشد ..
بعد تو رویاهام حیلی کاره ی بزرگ بودم همه حسرت جایگامو داشتن بعد اون پسره تو فامیلمون ک از اوج کودکی عاشقش بودم هی خودش میومد پیشم موس موس میکرد ج نمیدادم 😅
همیشه ا زو داشتم یه کیف مهمونی داشته باشم
عزیزان میشه ازته قلبتون سرنمازوافطاروسحردعام کنیدمعجزه کنه خدابرام ومشکلم فوری حل بشه بحق ماه پربرکت رمضان
لطفایه صلوات بفرستیدبرام
اینکه صورتم جوش بزنه🥴🥴🥴
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
