مادرشوهرم سبزی خرید منم رفتم کمکش
زنداداشش هم بود
آخرش گفت منو عروسم ک تنبلیم هیچ کاری نکردیم همشو زنداداشم پاک کرد
منم بهم برخورد ک برا کمکم ارزشی قائل نشدن و هیچ ب چشم نیومد
ب شوهرم گفتم من ناراحت شدم ازین حرفش
انقد عصبانی شد هی میگف تو دنبال حاشیه ای میخوای فتنه بندازی ، مادر من ی آدم ساده بدبخته حرفش بی منظوره و کلی حرفای دیگه ک منو کرد ی آدم پر حاشیه و فتنه انداز مادرشو ی ادم بی ریا و ساده ....
چیکار کنم ک دیگه همش طرف من باشه؟ چجوری باید رفتار کنم ....
سه تا پسرن همشون خیلی چسبیدن ب مامانشون ینی توی جمع صدبار میرن لپاشو میکشن بوسش میکنن ، مادرشوهرمم زیاد ناز و ادا داره
شوهرش کاریش نداره همه نازهاشو برا پسرا میکنه ایناهم تا ی چیزی بخواد سریع فراهم میکنن
شوهر منم همینطوره به حرفای من اهمیتی نمیده تا مامانش چیزی بخواد سریع انجام میده ☹️