معبودم..
سجاده ام روپهن کردم ...
همون سجاده ی پرنور اسمانیمو همون سجاده ی ابی زیبا که بوی بهشت میده ....
همون هدیه ی نابی که مادرم،زیر سایه ی حرم اقا امام رضای عزیزم با شور و عشق تقدیم نوجوان ۱۴ساله ی وجودم کرد...
همون سجاده که در مناجاتم باتو
سنگ صبور غمامو و همپای شادیامه...
اسمش رو گذاشتم ،آغوش همیشه بازِت «خـدا» …
هر جا سجادم بود،میشد باتو خلوت کرد …
هنوز هم این سجـاده رو دوست دارم...
اما یاد گرفتم برای خلوت کردن باهات
لازم نیست دنبال سجـادم بگردم …
تمام زمین سجـاده هست...
وقتی که تو،خدای مهربانم ،لحظه به لحظه در قلب منو کنار منی❤️
گفتی بخوان مرا تا اجابت کنم تورا….
نخوانده اجابتم کردی و مهمان لحظه های ناب دعایت شدم..
لحظههایی که گناه میخریدی و بهشت می فروختی.. لحظههایی که تو مهربان بودی و من پشیمون…
تو بخشنده بودی و من دراغوش تو خوشبخت ترین ❤️❤️❤️
پروردگار مهربانم...
بگشای درهای رحمتت را بروی مهمان عزیزت در این شب زیبای بهشتی...