اصلا چرا از اول این اختیارات و اجازه رو به زن ندادن؟
اگه درست نیست پس کلا نباید اجازه میدادن حتی ضمن عقد
اگه مشکلی نداره و زن اختیار و اراده ، عقل و شعور برای تصمیم گیری زندگی خودش داره
به صورت عادی این حقها و اختیارات رو یه زن نداره
باید قبل عقد ضمن عقد قید کنه اگر مرد قبول کنه
اصلا زن یه انسان آزاده، و اختیار و عقل برای تصمیم گیری داره چرا پس اختیار زن دست شوهرشه که باید قبل عقد و ضمن عقد قید کنه آیا من اختیار خودمو میتونم داشته باشم یا نه؟
از شوهرش اجازه بگیره که آیا به من این احقاق میدی؟
زنها میتونن رو سرنوشت مملکتشون تاثیر بزارن اما بدون اذن همسر یا پدرانشون نمیتونن حتی سرنوشت خودشون رو تعیین کنن اگه بیوه یا مطلقه باشن عقلشون میرسه که پاسپورت بگیرن حتی بدون دخالت یک مرد
ولی دوباره با ازدواج عقلشون کم میشه و برای طلاق دوباره احساساتی میشن و نمیتونن تصمیم بگیرن
میگن زنها احساساتین نمیتونن درست تصمیم بگیرن ولی چیزی که آدم میبینه اتفاقا برعکسه این مردا هستن که بدون عقل و فکر شتابزده باعث اتفاقات فجیع میشن
مثل همین همسر کشیها
دقیقا قوانین عملی واسه حمایت از مرداست، قوانین تئوری واسه حمایت از زنها...
اختیار زنها رو دادن دست مرد، حالا دیگه کرَم اون مرده که خوب با زنش رفتار کنه یا نه؟
گفتند: مرد واسه ازدواج دوم باید از زنش اجازه بگیره، اماااااا صیغه همیشه بوده بدون دردسر و راحت برای مردا
تازه مشکلات و مسئولیتها و محدودیتهای ازدواج دائم رو هم نداره مردا مگه دیوانه ان زن دائم بگیرن میرن صیغه میکنن به نفعشون هم هست.
این اگر بی ارزش کردن زنها نیست پس چیه؟چرا زن باید حق و حقوق اولیه اش رو اینجوری از مرد بگیره؟
به زور ؟ ارزش یک زن چرا باید تا این حد بیاد پائین؟چرا قانون مساوات رو رعایت نکرده؟