۷ ماهه خونش نرفتم و دو ماهه که زنگ نزدم .یعنی قهرم. من بچه ی طلاقم و مادرم ۱۵ ساله که روزایی بوده که حتی وقتی بستری میشدم سراغم نمیگرفت ولی من تو این ۱۵ سال همه بی مهریهاش بی محبتیهاشو نادیده نیگرفتم و میگفتم اشکال نداره مادرمه.... ولی اواخر دیگه حتی طرز صحبتش هم بامن مثل غریبه هاشده بود من باهر تماس کلی غم رو دلم مینشست تااینکه ۲ ماه پیش تصمیم گرفتم برای همیشه ازش دل بکنم.... گاهی یادش میوفتم از طرفی شرمنده ی دلمم از طرفی عذاب وجدان دارم .از طرفیم خستم از اینهمه بی مهری که ازش دیدم