سلام دوستان خوبید
ببینید مادربزرگ من 80 سالشه و داره از پادرد و فشار خون میمیره ولی همچنان زندگی خراب کن و کثافته
تا 9 سالگی میمردم براش ولی وقتی مامان بابام جدا شدن و این اومد بالا سر ما، شد ابلیس
دو سال تموم روان منو به فنا داد و حرفایی بهم زد و دو بهم زنی هایی کرد که خدا میدونه
الان 7 ساله پسر عمه من ازدواج کرده. ازدواجشم سنتی بوده با یه دختری که از خودش فکر کنم 7 سال کوچکتر بود
دختره خوش برخورده کلا البته من 4 ساله ندیدمش و خبری ندارم ازش. عمم انقدر دوسش داره که خدا میدونه
فقط ولنگ و وازه به قول مادربزرگ من
اصلا به من مربوط نیست که پوشش اون چجوره
قبلا تحت تاثیر مادربزرگم بودم و بدم میومد از این سبک لباس پوشیدن ولی الان اصلا مشکلی ندارم و بهم مربوط نیست
دختره تو خانه داری تکه و با ماشین پسر عمم اسنپ کار میکنه. یکم اضافه وزن داره و دندوناش درشته
حالا این ننه بزرگ من هر وقت میاد میگه: فلان کس فیل، هفت قلم آرایش میکنه میاد خونه منو نجس میکنه😑
فلان کس گراز، با اون ناخونای سم سگش میاد با لیوانای من چایی میخوره و با اون ناخونا که غسلش درست نیست. هر موقع میاد من زیرش پارچه میندازم که فرشام نجس نشه😐💔💔💔💔
یا میگه هر سری که میاد یه دست لباس جدید و ناخونای رنگ و وارنگ داره همش خرج میذاره رو دست بچه من
(منظورش شوهر عمم و پسرعممه)
از 7 سال پیش کینه داره ازش که چرا شب عروسی، زنش نذاشت نوه ام با من روبوسی کنه
من قشنگ شاهد بودم که پسر عمم اصلا محل نداد به مامان بزرگم و تقصیر زنش نبود
پسر عمم طبقه بالای عمم اینا میشینه و ماشینشم در حقیقت مال باباشه و کارشم باباش جور کرده و کلا مستقل نیست
پنج شیش سال پیش دزد زد به خونه عمم و همه طلاهاش و ضبط و باند شوهر عمم رو دزدید
و از اون موقع چو انداخته که عروسش دزده
البته به ما و عمه های کوچکترم گفته
همینجوری زندگی ننه منم خراب کرد
میخوام اگر این دفعه اومد خونمون و خواست زر زر کنه جوابشو بدم ولی نمیدونم چجوری محترمانه بگم بهش🤦🏽♀️
یه دفعه باهاش دعوا کردم که تو حرف گذاشتی دهن من و از بی زبونی من سوء استفاده کردی و کلی دروغ بستی به مادرم و ... عمه کوچیکم هم بود، هی میگفت خفه شو احترام نگه دار. یکم بعدش همه چی آروم شد و با عمم میگفت و میخندید
بابام که اومد خونه عین خر زد زیر گریه
تا قبلش اوکی بوداااا. بعدم بابام افتاد به جون من