چند نفر از اشنا و غریبه و دوست و دشمن چند سال پیش به طرز وحشتناکی زندگیمو خراب کردن
غرورم شکست عشق و احساسم مرد دلمسوخت
اون روزا سخت بود اما فراموش کردم
تغییر کردم زندگی بهتری ساختم راه جدیدی میرم
دیگه ب اون روزها فکر نمیکنم
اما تک به تکشون یه جورهایی ضربه خوردن
من خیلی حفظ ظاهر کردم
اما ته دلم آتش بود میخاستم انتقام بگیرم اما فکر پیشرفت نذاشت
اما خدا خوب بلده خدایی کنه
من که خودمو جمع کردم انتقام نگرفتم نفرین نکردم اما گفتم خدایا اون اشک ها و مشت مشت قرص اعصاب یادت بمونه
تک تک زجر کشیدن
یکی انگار من تو حسرت موند
یکی غرورش شکست
یکی با بچش تاوان داد
یکی شبیه بلایی که مسبب شده بود سرم بیاد سرش اومد
اما یکی دیگه بود با اینکه ضربه زده بود ادا دوست ها در میاورد همچنان چسبیده به من
شنیدم با چند نفر درد و دل کرده به مشکلات من دچار هست به بلاهایی که سر من نازل کردن
اما چند شب هست لایک هاش رو زیر تمام پست های دپ میبینم
شنیدم حتی فلان ساعت فلان روز زار زده مثل شرایط من
خوشحال نمیشم ولی ته ته دلم خنک میشه