2777
2789
عنوان

زندگی بامادرشوهردریک ساختمان

| مشاهده متن کامل بحث + 1673 بازدید | 87 پست
ماالان بعد سالها سختی کشیدن داریم میریم‌جای بزرگتر.یعنی ممکنه عروس منم بعدها بگه باید خونتون رو بفرو ...

ازه میگند عروسها خودتا جای اون دختر بزار که با هزار امید اومده طن پسر شما شده گرچه درکش سخته از طرفی هم به شما حق میدم

خدایا دلم یه شادی غیر منتظره میخوااد
اگه شوهرت تواون خونه پول گذاشته سهم داره فکرمستقل بودن روبیخیال.اینم بدون اگه طرف اخلاقش اینجوری باش ...

دفعه بعدکه گفت چرابه من نگفتین بگوچون مستقلیم مادرجون.الان شمااومدی دیدی چه فرقی داره من بگم یانه؟من هرجابرم فقط به شوهرم اطلاع بدم نه کس دیگه شوهرمم بهشون گفته به کسی ربطی نداره زنم کجامیره باکی میره.توهم ازدفعه بعدبه شوهرت بگو

واسه سلامتی نی نی ونانیم یه صلوات لطفا😍

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چراپدرشوهردارم میخوام مامان بشم یعنی اقدام کردیم نشده هنوزمیترسم مثل الان که به جاریام میگه بچه هاشونونمیارن درست تربیتشون نکردن غذادرست بهشون نمیدن دیگه من که پیششم اونوقت دیگه بدتره همش بهم میگه

ازه میگند عروسها خودتا جای اون دختر بزار که با هزار امید اومده طن پسر شما شده گرچه درکش سخته از طرفی ...

اون نباید امید به مال مردم داشته باشه همونطوری که من امیدی به خونواده شوهرم نداشتم وخودمون دوتایی همه چی رو بازحمت به دست اوردیم نه اینکه از خونواده اش توقع داشته باشیم

هروقت دستمال توالت دیدید یادتون بیاد که مردم یک کشور جهان اولی ‌که خیلیا آرزوی مهاجرت به اونجا رو دارن یک روز ازترس قرنطینه توی خونه، همون واکنشی رو نشون میدن که ما ملایمترش رو درزمان تحریم ها داریم انجام میدیم وبخاطرش خودمون رو تحقیر میکنیم.ماایرانی ها خیلی از واکنش هامون به مسایل بخاطر فقر فرهنگی نیست،بلکه به نسبت شرایط تحریم که سالهاست داریم درآن زندگی میکنیم اتفاقا خیلی آدمهای خوب ومتمدنی هستیم.
چرااین جاروکردن تمیزکردنارویه چندوقتی هست که ازسرش اننداختم مثلا میگه میخوای بری خریدبیاباهم بریم هر ...

ببین منم شوهرم میگفت هرجا میری بگو اولش مثل تو ناراحت شدم ولی یه چیزی هم  شوهرم هم مامانم بهم گفت قانع شدم شوهرم گفت من نمیگم اجازه بگیر اجازت من دادم فقط اطلاع بده که چون بزرگتره احترامش حفظ بشه و ارزش خودت بره بالا منم دیگه با این قضیه مشکلی ندارم

ماالان بعد سالها سختی کشیدن داریم میریم‌جای بزرگتر.یعنی ممکنه عروس منم بعدها بگه باید خونتون رو بفرو ...

ﺑﻲ اﻧﺼﺎﻓﻲ ﻧﻜﻦ اﻭﻥ ﻋﺰﻳﺰﻫﻢ ﺩﻗﺖ ﻛﻨﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻫﺮﺵ ﺧﻮﻧﺸﻮﻧﻮاﺟﺎﺭﻩ ﺩاﺩﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﻳﺠﺎﺑﻬﺘﺮ.ﺧﺐ ﺑﻨﻆﺮﻣﻨﻢ ﺑﻬﺘﺮﺑﻮﺩﺑﻪ اﻳﻨﺎﻫﻢ ﻛﻤﻜﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻦ.ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻧﻤﻴﮕﻪ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎﺑﻔﺮﻭﺷﻦ.م

دوستای گلم براسلامتی هممون وبرآورده شدن حاجات وآرزومون یه صلوات بفرستین.خیرببینین.😘😘😘

عزیزم اون ینده خدا از تنهاییش به تو گیر میده و نمتونی تغییر بدی

یا خونه تو مستقل کن یا شوهرتو درست کن

بگو بیرون میریم فقظ تنها

اون پسرای دیگه اش کدوم‌گوری هستن


و جاری هاتم که میان برو پیششون‌ولی دیر مثلا چهل دقیقه دیر برو بگو حموم بودم بگو دلم درد میکرد یاخودتو به خواب بزن

من مامان و زن عمو توی یه ساختمون بودن و ساختمونپکناریشون مادرشوهرشون

حیاط خونمون مشترک بود مامانم و جاریش باهم از سرکار خسته میومدن مادربزرگ من نگهبانی میداد سرساعت که اینا میومد توی خیاط خونوشون(کلید داشت)اول سرک میکشید خونه زنمو که اون تا میرسید دراز میکشید که انکاری خوابه در‌خونه رو‌هم از داهل میبست(میگفت در مون شله گربه میاد میترسم وقتی خوایم میبره بیاد داخل)خونه ما هم مامانم بعد یه مدت همینکارو‌میکرد ولی مادربزرگم مینشست توی یه خیاط همیشه یه لیوان با خودش داشت و اونو میزد به زمین صداش توی خونه ما و عموم میپیچید(که مصلا حواسش نیست و اینا هم بیدارشن)

مامان من آخرش بلند میشد و میرفت در وا میکرد میگفت بفرمایید تو...ولی زنعموم هرگز

یه بار مامانم بهش گفت زن عموم گفت تو دیوونه ای خوابتم نمیبره بگو خوابم سنگین بود و فلان

یه یار مامانم دیرتر رسیده بود از زن عمو ام

پ در مونده بود ببینه چی میشه۱.۵کامل مادربزرگم با لیوان زد به سنگای حیاط و زن عموم تکون نخورد خرش مادربزرگم رفت(دم ظهری هی میومد خونه ماها تلپ میشد و اناظارم داشت حتی جلوش لنگامونم دراز نکنیم و اگه مامتنم دراز می کشید غوغا مبکرد که بهم بی احترامی شد...مامان منم طفلی هلاک‌محل کارش خیلی دور بود دوساعت فاصله داشت تا خونمون

دخترخانومای مجرد...شما رو به هر کی قبول دارین قسم  زیر 22 سال ازدواج نکنین  .... منظورم این نیس که اونایی که زیر 22 ازدواج کردن بدبختند...من خودم 18 سالم بود و سال اول دانشگاه بودم که ازدواج کردم و خیلی هم خدا رو شاکرم و   ولی زیر 22 ریسک داره....چون تو به عنوان یه زن تا 22 سالگی نود درصد افکارت و عقایدت ثبات پیدا میکنه و خیلی از تفریح ها و شیطنت های دخترونه مال زیر22 هست و از طرفی یه زن هرچی کوچیکتر باشه آسیبپذیر تره و بیشتر میتونه مورد ظلم واقع بشه ولی بالای 22 سال بالاخره یه رشته دانشگاهی خوندی و در صورت نیاز احتمال شاغل شدنت بیشتره و اگه خدایی نکرده ازدواجت اشتباه باشه میتونی شرایط رو به نفع خودت تغییر بدی  و کمتر به حمایت خانوادت نیاز داری یا حداقل کمتر از یه دختر 17 ساله اسیب ببینی.... تو رو خدا اگه مجبور نشدین زود ازدواج نکنین ...منم 18 سالم بود فک میکردم هرچی زودتر ازدواج کنی بهتره الان که 2۶سالم شده و ادمای اطرافمو میبینم بین اونایی که ازدواجشون اشتباه بوده اون دسته که زود ازدواج کردن بیشتر ضربه خوردن...احتیاط شرط عقله...به خصوص توی این زمونه که از هر ده تا مرد یکی دوتاشون واقعا مرد زندگی اند...زندگی تون رو بر اساس استثنا ها قرار ندین که مثلا فلانی خوشبخته
چرااین جاروکردن تمیزکردنارویه چندوقتی هست که ازسرش اننداختم مثلا میگه میخوای بری خریدبیاباهم بریم هر ...

گلم فقطططططط شوهر.اگه بتونی اونومدیریت کنی بقیه کشکن.ولی بعضیابدکاری میکنن بلکه یه روزآدم بخواددزدکی بره بیرون یه کادویی چیزی بخره همه عالم بایدخبردارشن آیا؟؟

واسه سلامتی نی نی ونانیم یه صلوات لطفا😍
چرااین جاروکردن تمیزکردنارویه چندوقتی هست که ازسرش اننداختم مثلا میگه میخوای بری خریدبیاباهم بریم هر ...


عزیزم به شوهرت بگو منم استقلال دوست دارم چرا باید به مادرت بگم شوهر من اوایل هر اتفاقی بینمون می افتاد به خانوادش میگفت هر چی برا من میخرید اول به مامانش نشون میداد بعد به من منم ناراخت میشدم اوایل چیزی نگفتم بعدش دیدم نمیشه اینجوری زندگی کرد اونا نمیخوان دخالت کنن ولی شوهرم راه دخالت براشون باز میکنه زدم به سیم اخر و دعوا کردم متاسفانه من سیاست ندارم و بلد نیستم با زبون خوش چیزی و بخام تحمل میکنم بعدم مثل اتشفشان فوران میکنم تو دعوا و داد و بیداد گفتم چرا همه چی و به خانوادت میگی حالا کمتر شده این اخلاقش حد اقل از ده تا 3 تا شو میگه اونم با ترس و لرز کم کم اینو از سرش میبرم که همونم نباید بگه باید قلق شوهرت دستت بیاد شوهر من وقتی به زبون مهربونی میگم این کارو نکن هزار تا دلیل و مدرک میاره که منو تو.جیح کنه کارش درسته ولی وقتی پای قهر و دعوا بیاد وسط کوتاه میاد ببین شوهرت چجی روشش جواب میده

من میخواهم پس می توانم

منم یه جا میشینم سه ساله ولی از اولش اصلا پایین نرفتم اولاش خیلی ناراحت میشدن ولی کم کم عادت کردن یعنی اگه یه هفته ام نرم اصلا سراغمو نمیگیرن ولی با این حال دلم میخواد جدا بشم چون هر دفعه میریم بیرون باید درشونو بزنیم بگیم یا خرید میکنیم همیشه یواشکی میاریم خونمون منم خسته شدم اهههههه

قاضی زیاد میشود وقتی عدالت نیست...

مادر شوهر به این مهربونی. خوب گناه داره تنهاست. خوبه  یادمون باشه که خودمونم پیر میشیم. آدم که سنش بره بالا به توجه نیاز داره و دلش زود میشکنه

الو سلام ببخشید منزل خداست؟ منم همون مزاحمی که اتفاقا آشناست*هزاربار دلم گرفته این شماره رو*ولی چرا هنوز پشت خط در انتظار یک صداست*شماکه گفتی واجبه جواب سلام هرکسی*چی شد به مارسیدبازحساب بنده هاجداست*اجازه میدی که برات یه کم دردودل کنم*آخه شنیدم که فقط اسم تو مرهم وشفاست*حتی اگه چیزی نگی کلی دلم سبک میشه*چون میدونه که میشنوی وقتی تو این حال و هواست*الو دوباره قطع و وصل سیم ها شروع شده*خرابی از دل منه یا شاید از این سیم هاست*الو منو ببخش اگه بازم مزاحمت شدم*دوباره زنگ میزنم تا خدا خداست
اون نباید امید به مال مردم داشته باشه همونطوری که من امیدی به خونواده شوهرم نداشتم وخودمون دوتایی هم ...

من به شخصه اگه تو این موقعیت باشم حاضرم اینکارو برای بچهام بکنم که اسایش داشته باشه ا چون  عاشق بچم هستم،اونم تو این شرایط بد اقتصادی

بعدم اینکه امید نداشتن به بنده را قبول دارم فقط خود خدا

خدایا دلم یه شادی غیر منتظره میخوااد

استارتر عزیز من هم مثله تو تو یه ساختمونم ولی اصلا از اول رو ندادم و الان خیلی راضی و راحتم و برای خودم زندگی میکنم‌و اخر هفته ها شام با شوهرم میرم فقط.

پسرم ❤❤😍😍😘😘
عزیزم اون ینده خدا از تنهاییش به تو گیر میده و نمتونی تغییر بدی یا خونه تو مستقل کن یا شوهرتو درست ...

ببخشید غلط املایییم زیاد بود

میخواستم اینو بگم که بابای من حساس بود میومد میگفت چرا بیدار نشدی

چرا مادرم توی حیاط موند(مادربزرگم چقولی میکرد بعدا پیش بایا و عموم)

ولی عموم نه...به مادربزرگم میگفت زنم هلاک نمیاد که شما برین مهمونی

شما تا هر وقت بخواین میخوابین اون چهارصبح میره که برسه به مدرسه(اونم مثل مامانم‌معلم بود توی یه منطقه دیگه) و البته به زن عموم هم گیر میداد ولی در نهایت میگفت یا مادرمو اومد قشنگ احترامش من یا واقعا بخواب که مدیون نشی


شوهرت رو بتونی درست کنی از پس مادرشوهرت برمیای

دخترخانومای مجرد...شما رو به هر کی قبول دارین قسم  زیر 22 سال ازدواج نکنین  .... منظورم این نیس که اونایی که زیر 22 ازدواج کردن بدبختند...من خودم 18 سالم بود و سال اول دانشگاه بودم که ازدواج کردم و خیلی هم خدا رو شاکرم و   ولی زیر 22 ریسک داره....چون تو به عنوان یه زن تا 22 سالگی نود درصد افکارت و عقایدت ثبات پیدا میکنه و خیلی از تفریح ها و شیطنت های دخترونه مال زیر22 هست و از طرفی یه زن هرچی کوچیکتر باشه آسیبپذیر تره و بیشتر میتونه مورد ظلم واقع بشه ولی بالای 22 سال بالاخره یه رشته دانشگاهی خوندی و در صورت نیاز احتمال شاغل شدنت بیشتره و اگه خدایی نکرده ازدواجت اشتباه باشه میتونی شرایط رو به نفع خودت تغییر بدی  و کمتر به حمایت خانوادت نیاز داری یا حداقل کمتر از یه دختر 17 ساله اسیب ببینی.... تو رو خدا اگه مجبور نشدین زود ازدواج نکنین ...منم 18 سالم بود فک میکردم هرچی زودتر ازدواج کنی بهتره الان که 2۶سالم شده و ادمای اطرافمو میبینم بین اونایی که ازدواجشون اشتباه بوده اون دسته که زود ازدواج کردن بیشتر ضربه خوردن...احتیاط شرط عقله...به خصوص توی این زمونه که از هر ده تا مرد یکی دوتاشون واقعا مرد زندگی اند...زندگی تون رو بر اساس استثنا ها قرار ندین که مثلا فلانی خوشبخته
من به شخصه اگه تو این موقعیت باشم حاضرم اینکارو برای بچهام بکنم که اسایش داشته باشه ا چون  عاشق ...

ﺧﺐ اﻳﻦ ﻃﺮﺯﻓﻜﺮﺧﻴﻠﻲ ﻣﻬﻤﻪ.ﺑﻨﻆﺮﻣﻦ ﺁﺩﻡ ﺑﭽﻪ ﺷﻮﺑﻴﺸﺘﺮاﺯﺧﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﺶ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻩ ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﺑﺎﺷﻪ.

دوستای گلم براسلامتی هممون وبرآورده شدن حاجات وآرزومون یه صلوات بفرستین.خیرببینین.😘😘😘
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز