منم چاقم.هم عروسمم چاقه البته اون خیلی خیلی چاق و هیکلی.اون روز وسط مهمونی مادرشوهرم بهش گفته این چیه انقد چاق شدی رژیم بگیر.اونم به خواهرشوهرم گفته چراجلو جمع این حرفو زده ضایع شدم
شوهرمم به من گفت حواست باشه به توام نگه.گفتم چاقی یالاغری من به مادرت ربطی نداره.خواستم برم باشگاه ولی حالا  که مادرت دستور میده نمیرم
خوشش میا بگه وااااای چقد عروسات خوبن وتک.روز اول کور نبوده که دیده چاقیم
خیلی روچاقی حساسه مادرشوهر جالب اینجاس پسراشم زن چاق دوس دارن