این اقا فامیل نزدیک ماست و من از همون بچگی ایشونودوست داشتم پارسال ی سری اتفاقاتی افتاد ک این اقا با رفتارش منو وادار کرد بهش اعتراف کنم و خب دوسمم نداشت و نتیجه خوبی مداشت فقط شاهد حال بد و گریه های من بود
ایشون منو فالو داشتن تا چند وقت پیش همو دیدیم این اقا وارد ی رابطه شده بود با یه شخص هم اسم من و دوسه ماه بعد کات کرده بود اون موقع ک دیدمش تو افسردگی بعد کاتش بود
راه ب راه از کنار من رد میشد با خودش اهنگ شکست عشقی با صدای بلند میخوند
من زیاد اهمیت ندادم سعی کردم باهاشون عادی برخورد کنم چونکه موقعی ک باهم حرف زدیم ب من گفتش ک چون فامیلیم و باهم بزرگ شدیم کاش این حسو نداشتی منم عادی برخورد کردک برعکس دفعات قبل ک بی محلی میکردم بهش چون دوسش داشتم دست خودم نبود
اما اون سری ایشون از من فراری بود و یه استوریایی من دیدم از ایشون ک حس کردم تیکه ب منه وقتی برگشتم شهر خودم بعد چند روز انفالو و ریموشون کردم
( مفهوم استوریشون این بود ک من ک تورو دوست نداشتم و خیلی تورو از سر خودم وا کندم تو منو ول نمیکنی) بعد اینکه من استوریشونو سین زدم دید ک واکنشی نشون نمیدم پاکش کرد سریع
چند باریک دیدم ی نگاه هایی انداخت اخرشم با خودم کفتم کااااش نمیرفتم
حالا منه بدبخت ک با هربار دیدنش یادم میاد همه جیو اذیت میشم عیدو چکار کنم اصلا چجور رفتار کنم باهاش اخه