رفتم مانتو بگیرم حرف فروشنده دلمو چنان شکوند

ولش بابا.میدونم سخته. ولی جلو همسرت چهره ت رو هم ناراحت نشون نده

کردم شعور ندارن، ناراحت نباش 

من چند روز یپش رفتن ی جا خرید کنم، فروشنده به من ی قیمت گفت من رفتم بیرون مغازه و برگشتم توو تین فاصله ی مشتری دیگه اومده بود و فروشنده به خانمی که بعد من اومد ی قیمت دیگه داد

بعد من از صحبتشون متوجه شدم، به خانمه گفتم چقدر به شما قمیت دادن، گفت انقدر.... ، منم چیزی نگفتم لبخند زدم ولی فروشنده برگشت به من گفت حق نداری با مشتری من حرف بزنی، بعد ما در مورد ی چیز دیگه شروع کردیم با اون خانم صحبت کردن فروشنده دااااد میزد که گفتم با مشتری من حرف نزن

بهش گفتم برام مهم نیست قیمت رو متفاوت گفتی داریم در مورد ی چیز دیگه صحبت میکنیم 

باز گفت چرا نمیذاری دو زار سود به ما برسه و خلاصه داد و بیداد، زده بود کولی بازی که ما مثلا بترسیم نگیم چرا قیمت رو متفاوت گفتی 

دیگه تهش بهش گفتم ببخشید که قبل صحبت از شما اجازه نگرفتم از مغازه اومدم بیرون، رفتم ی جا دیگه همون جنس رو ارزون تر خریدم 

انگار بعضيا راجع به قد و وزن آدم نظر ندن ميميرن ايشالا 

خانمه مشخص بود خیلی ساده س، راحت کلاه سرش، میره، آقاهه داد میزد خانمه انقدر ترسیده بود، پشتش رو کرد به من وایساد، مرد گنده خجالت نمیکشه فکر میکنه داد بزنه مرد بودنش رو ثابت کرده،