ساعت ۷ صبح شوهرم رفت سرکار منو برد اونجا
منم رفتم صبحونه با خواهر شوهرم خوردیم شوهرش رفت
بعد گفتم من از آشپزخونه شروع میکنم
گفت خورشت قیمه بزار مامان بابامم میان.بعد رفت تو اتاق خوابید
کلی ظرف رو هم بود شستم
لباساروهم انداختم ماشین لباس شویی
این وسط کارا کلا یادم رفت از ماشین بیرون بذارمشون
خلاصه کابینت همه رو ریختم بیرون واقعا خاک گرفته بود گرد گیری کردم
دیگه مادر شوهرم دقیقا ظهر اومد. فقط برا ناهار
من