تو اتوبوش شلوغ کیفم گیر کرد
یک خانمی میخواست پیاده بشه بهم گفت جون بکن بلند داد زد
جون بکن پیاده شو
بعدش هم که پیاده شدم میخواست بهم حمله کنه
آخه من مریض شدم بعد این نفرین و فحش ناحق
خدا چه حیواناتی خلق کرده
من که صبوری کردم ولی در تعجم از اینکه یک جوری مریض شدم که حس جون کندن دارم
خیلی دلم گرفتم
چه دنیای بدی شده