بیاید بگم خواهرشوهرم چی گفته

شوهرم خیلی آروم و ساکت بود. من باهاش ساختم با نداریش ساختم اما میگن داداشمون خودش داشت. خیلی چیزا ب دلم مونده و الان ک میبینم فرق میزارن خیلی دلم میگیره غصه میخورم. منم ی دختر بودم ک با کلی آرزو رفته خونه شوهر

بنظرت ب روش بیارم؟

واقعا خیلی بهم میریزم وقتی درموردش حرف میزنن امروز ک بهش میگفت و هر دستور میداد گفتم ابجی یکم زیاد تند نمیری؟بعد با تشر برگشت گفت تند نمیرم حقیقتو میگم نداشتن زن نمی‌گرفتند براش بعدم همش سرسنگین

ب شوهرم میگم میگه نرو تا حرص نخوری مگ الان از زندگیمون راضی نیستی

خب من راضیم از زندگیم امد از نا عدالتی و دخالت های این خواهرشوهرم خیلی ناراحتم کی میفهمه ک کارش اشتباه بوده خدا کجاست؟

اره برا منم هرچیزی ک براش نخریدن رو نذاشت بخرن حتی مهریمم مثل اونه. فرش اونو برادرشوهرش انتخاب کرد مال منم همینطور. برا اون طلا نخریدن برا منم نذاشت آخر شوهرم سه تا النگو خرید برام تو عروسی باهام قهر بود. حالا واس خواهرشوهرکوچیکم میگه فلان کارو کن و اینا

بخدا حسودیشو نمیکنم ولی ناراحتم ازینکه ب من می‌گفت داداشم نداره ولی ب اون میگه وظیفشه اگ نداشت چرا زن گرفت

خداکنه از فکرش بیام بیرون بیخیال شم

ن عزیزم منظورم این نبود. من با شوهرم زندگیمونو ساختیم. خواهرشوهرم خیلی دخالت میکرد تو همه چیز ک باب میل اون باشه خیلی چیزا هم به حرف اون شد شوهرم حرف منو نمیگرفت مجبور ب سکوت بودم

اشتباه کردم نگفتم🥲