یکسال خورده ای هست کات کردیم هر لحظه حسم بهش بیشتر میشه انگار جونم ب جونش بستس بعضی وقتا با خودم میگم برام دعایی چیزی گرفته ک از فکرم نمیره ۱۵ کیلو کم کردم بخاطرش افسرده و داغونم چرا اصن از ذهنم نمیره تمام ادمارو وسایل کوچه و خیابونارو اون تصور میکنم دارم جون میدم ازین عشق توروخدا کسی میدونه چمه خیلی بوده خاستم برم تو رابطه نشده اصن نتونستم میگم مهره مار داشتع ادما جذب میکرده وگرن این حال من طبیعی نیست اونم اگه من بخام برمیگرده ولی من رهاش کردم یعنی اونم بمن فک میکنه جوری بش فک میکنم ک انگار دارم جونمو میگیرن هر لحطه و هر ساعت خسته شدم
همین الان بهش زنگ بزن بگو دلت تنگه
حتما اون کات کرده یا توی این مدت جتی یک بار هم هیچجوره سراغتو نگرفته
واسه همین نمیتونی فراموشش کنی
خودت رواز همه کس بیشتر دوست داشته باش ...این احساس گذرا هست .... بقیه ابزار و وسیله ن .... خوب باش و خوبی کن ولی نه در حدی که به خودت ضربه بزنی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
