2777
2789
عنوان

کسی اسم این رمان رو میدونه

226 بازدید | 24 پست

یه رمانی بود که اسم دختره رز بعد از اینکه باباش میمره از امریکا میاد ایران و وارد خانواده مادریش میشه و پدر بزرگش داستان مادرش و مامان‌بزرگ براش تعریف میکنه آخرم معلوم میشه سرطان خون داره ولی خوب میشه با پسر داییش البته نوه داییش ازدواج میکنه

    

خیلییی اشناس

عاشق نویسندگی و کتاب. حامی حقوق حیوانات. شطرنج و شنا و آشپزی رو هم خیلی دوست دارم. کاربریم دست دو نفره یکی خودم یکی خدا پس همه حرف‌هام‌رو خودم گردن می‌گیرم😂 به شدت معتقدم به اینکه انسان‌هایی که محترم نیستن و فقط توهین می‌کنن لایق جواب نیستن و جنگ قومیتی مسخره‌ترین جنگ بین بشره... دوست‌دار همه‌تونم! حتی اونایی که دوست‌دارم نیستن. نامه‌ای از جانب یه دختر نویسنده برای خدا: خدایا... یعنی می‌شه یه روزی بایستم و رو به آسمون قشنگت فریاد بزنم شکرت؟ شکرت که ناله های دلم رو بی جواب نذاشتی؟ اصلا بی خیال دورت بگردم... بی خیال ناله های قلب کوچیکم.. همین‌طور بی‌دلیل شکرت! شکر وجودت... دوستت دارم خدای مهربون من...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

صبر کن الان بگمت

عاشق نویسندگی و کتاب. حامی حقوق حیوانات. شطرنج و شنا و آشپزی رو هم خیلی دوست دارم. کاربریم دست دو نفره یکی خودم یکی خدا پس همه حرف‌هام‌رو خودم گردن می‌گیرم😂 به شدت معتقدم به اینکه انسان‌هایی که محترم نیستن و فقط توهین می‌کنن لایق جواب نیستن و جنگ قومیتی مسخره‌ترین جنگ بین بشره... دوست‌دار همه‌تونم! حتی اونایی که دوست‌دارم نیستن. نامه‌ای از جانب یه دختر نویسنده برای خدا: خدایا... یعنی می‌شه یه روزی بایستم و رو به آسمون قشنگت فریاد بزنم شکرت؟ شکرت که ناله های دلم رو بی جواب نذاشتی؟ اصلا بی خیال دورت بگردم... بی خیال ناله های قلب کوچیکم.. همین‌طور بی‌دلیل شکرت! شکر وجودت... دوستت دارم خدای مهربون من...

فکر کنم اسمش اینه جایی که قلب آنجاست

اولین رمانی بود که خوندمش🫠

همونکه اسم پسر دایش سامان بود

ماهها پیش در یک شب بارانی" نمی توانم" درونم را در زیر خروارها خاک دفن کردم تا مدتهابه احترامش لباس سیاه پوشیدم وساعتها را به شیون و مویه کردن گذراندم تا باوجدانی آسوده با می توانم دست دوستی بدهم🕊

خودم چندبار خوندمش قبلا اسمش یادم نمیادیه اسم خوبی داشتا

اهاااا

جایی که قلب انجاست

عاشق نویسندگی و کتاب. حامی حقوق حیوانات. شطرنج و شنا و آشپزی رو هم خیلی دوست دارم. کاربریم دست دو نفره یکی خودم یکی خدا پس همه حرف‌هام‌رو خودم گردن می‌گیرم😂 به شدت معتقدم به اینکه انسان‌هایی که محترم نیستن و فقط توهین می‌کنن لایق جواب نیستن و جنگ قومیتی مسخره‌ترین جنگ بین بشره... دوست‌دار همه‌تونم! حتی اونایی که دوست‌دارم نیستن. نامه‌ای از جانب یه دختر نویسنده برای خدا: خدایا... یعنی می‌شه یه روزی بایستم و رو به آسمون قشنگت فریاد بزنم شکرت؟ شکرت که ناله های دلم رو بی جواب نذاشتی؟ اصلا بی خیال دورت بگردم... بی خیال ناله های قلب کوچیکم.. همین‌طور بی‌دلیل شکرت! شکر وجودت... دوستت دارم خدای مهربون من...

خودم چندبار خوندمش قبلا اسمش یادم نمیادیه اسم خوبی داشتا

رفتم تو اپ قدیمیم پیداش کردم😂😂😂😂

عاشق نویسندگی و کتاب. حامی حقوق حیوانات. شطرنج و شنا و آشپزی رو هم خیلی دوست دارم. کاربریم دست دو نفره یکی خودم یکی خدا پس همه حرف‌هام‌رو خودم گردن می‌گیرم😂 به شدت معتقدم به اینکه انسان‌هایی که محترم نیستن و فقط توهین می‌کنن لایق جواب نیستن و جنگ قومیتی مسخره‌ترین جنگ بین بشره... دوست‌دار همه‌تونم! حتی اونایی که دوست‌دارم نیستن. نامه‌ای از جانب یه دختر نویسنده برای خدا: خدایا... یعنی می‌شه یه روزی بایستم و رو به آسمون قشنگت فریاد بزنم شکرت؟ شکرت که ناله های دلم رو بی جواب نذاشتی؟ اصلا بی خیال دورت بگردم... بی خیال ناله های قلب کوچیکم.. همین‌طور بی‌دلیل شکرت! شکر وجودت... دوستت دارم خدای مهربون من...

اره خودشه 😃مرسی

خواهش می کنم عزیزم..

حالا چند تام رمان خوب پیشنهاد بده😂😂

عاشق نویسندگی و کتاب. حامی حقوق حیوانات. شطرنج و شنا و آشپزی رو هم خیلی دوست دارم. کاربریم دست دو نفره یکی خودم یکی خدا پس همه حرف‌هام‌رو خودم گردن می‌گیرم😂 به شدت معتقدم به اینکه انسان‌هایی که محترم نیستن و فقط توهین می‌کنن لایق جواب نیستن و جنگ قومیتی مسخره‌ترین جنگ بین بشره... دوست‌دار همه‌تونم! حتی اونایی که دوست‌دارم نیستن. نامه‌ای از جانب یه دختر نویسنده برای خدا: خدایا... یعنی می‌شه یه روزی بایستم و رو به آسمون قشنگت فریاد بزنم شکرت؟ شکرت که ناله های دلم رو بی جواب نذاشتی؟ اصلا بی خیال دورت بگردم... بی خیال ناله های قلب کوچیکم.. همین‌طور بی‌دلیل شکرت! شکر وجودت... دوستت دارم خدای مهربون من...

من یادمه این رمان و خیلی وقت پیش خوندم

هیچوقتم پی دی اف شو پیدا نکردم

شما از کجا میخواید پیداش کنید؟!

ماهها پیش در یک شب بارانی" نمی توانم" درونم را در زیر خروارها خاک دفن کردم تا مدتهابه احترامش لباس سیاه پوشیدم وساعتها را به شیون و مویه کردن گذراندم تا باوجدانی آسوده با می توانم دست دوستی بدهم🕊

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز