ان شاالله هر چی خیره واسش پیش بیاد
مادربزرگ من توی کما بود دخترداییم سیده جد خیلی تندی هم داره دعاش خیلی گیراست با گریه و التماس از خدا میخواست مادربزرگم برگرده شب خوابیده بود مادربزرگم اومد به خوابش تشر بهش زد که میخوای زجرم بدی ؟ چرا میخوای اذیتم کنی ؟ بذار برم انقدر گریه نکن
بنده خدا مادربزرگم سالهای آخر عمرش با وجود اینکه بچه ها نوبتی می رفتن خونه خودش نگهش میداشتن که یه وقت منت عروس و داماد روی سرش نباشه ، عین گل ازش نگهداری کردن همیشه تمیز بود بوی گل میداد غذاش آماده خونه ش تمیز مامانم اینا حیاط رو با اون همه برگ واسش جارو میزدن چون میدونستن دوست نداره خونه ش کثیف باشه ولی باز میگفت دعا کنین بمیرم میگفتیم بمونی برامون ناراحت میشد
میخوام بگم براش اونی رو بخواین که براش خیره راضی باشید به خیری که خدا براش میخواد چه موندن باشه چه رفتن