بعد از ۴سال و با کلی دوا و دکتر و دوبار ای وی اف ناموفق ماه پیش طبیعی باردار شدم بعد از یک ماه طعم مادر شدن فهمیدم قلبش ایست کرده و باید سقطش کنم ولی بازم دست نگه داشتم شوهرم همش میگه دلم روشنه و فلان ولی دیگه بیشتر از یک هفته دیگه نمیتونم صبر کنم میاریم به بدنم آسیب بزنه.و مشکل اصلی اینجاست که اصلا نظرم راجع به بچه دار شدن عوض شده بارداری خیلی سخته تهوع و روزهای ساعت هایی که نمیگذرن گیجی و منگی و از کل زندگی موندن اصلا منو برده به فکر که بچه میخوام واقعا یا نه؟؟؟منی که عاشق بچه ها بودم انگار سختی های بارداری نظرم رو عوض کرده به نظرتون حسم درست میشه؟؟؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
همش میگم چطور زنا باز به فکر بچه میافتند.من آدمی بودم مه آرزوم داشتن ۳تا بچه بود الان دیگه انگار خوشم نمیاد از کارم زدم بیرون چون حامله شدم الان احساس خجالت دارم برگردم و به همه توضیح بدم چون همه فهمیده بودن باردارم.دوماهه حسرت خوردن ی غذای حسابی رو دلم مونده ی آب با خیال راحت نخوردم.بارداری فقط عذابه.از طرفی هم دوست ندارم وقتی دیر میشم بچه نداشته باشم.اصلا گیج و منگم.فکر میکنم صبرم خیلی کمه با این صبر کم بچه داری هم برام سخت میشه
نذر حضرت عباس.وامام رضا کن از ته دلت و برو باز سونو گرافی اگر سالم بود منو تگ کن من مطمعنم دست خالی ...
همین بچه ارو هم مامانم با نذر علی اصغر برام گرفت چه فایده جز عذاب چی داشت؟؟؟وقتی میدن کاش تا آخرش بدن نه اینکه فقط بدن ولی بعدش هیچی به هیچی من برای هیچی به هیچی شدم ی آدم گیج و منگ در به داغون منی که اینقدر به خودم میرسیدم شدم ی آدم داغون و شلخته