امروز ناهار خانواده شوهرم دعوت کردم ب اصرار شدید شوهرم خلاصه چند جور غذا و دسر درست کردم سنگ تموم گذاشتم یعنی کلی خرجمون دراومد گفتم عیب ندارع خوش بگذره بهشون بعد من خونم و وسیله هام جدیده چون تازه عروسم قاعدتا و همین مادر شوهرم حسادت میکنه توقع داره زندگی اون با 65سال سن با من برابری کنه خلاصه اومد ساعت 2ظهر یعنی از گشنگی مردیم و دست ب سیاه سفید نمیزنه من غذا کشیدم برای موقع رفتن گفتم ببر برا شامت خلاصه بحثو برد ب ی سمت که ما اصن وسیله گردن خانواده داماد ننداختیم بعد برای دخترش کلا جهیزیه ناقص و همه وسیله عاش اشغال گذاشتن ما دو تا وسیله همسرم خرید یخچال و تلویزیون بقیه وسیله هام همه رو خارجی برداشتم ماشین طرفشپییم لباسشوییم الجی فرشام دستبافت خلاصه خانوادم سنگ تموم گذاشتن بعد از دوران عقد خیلی زورش اومده اون دوتا تیکه رو شوهر من خریده 😑😑😑😑😑همش تیکه میندازه منم جوابشو دادم پن چون طاقت نداشتم سه ساله این ب روش های مختلف تیکه میندازه بی چشم و رو منم گفتم خانواه من برا من سنگ تموم گذاشتن مارک های اشغال نزاشتن دیک دعنشو بست از ی طرف عذاب وجدان هم کرفتم