بخدا تازه راحت شده بودم از دست خواهرشوهرم ازش متنفرم
انقد تو نامزدیمون کرم ریخته انقد شوهرمو خراب کرده رو سر من ازش بدم میاد
حالا ی مدتی بود ک از دستش راحت بودم سر یه قضیه ای باهامون سرسنگین بود تا اینکه دیروز بخاطر وام کوفتی باباش شوهرم رفت خونشون اونو درست کرد
حالا امروز گوشیشو ک دیدم ..دیدم خواهرشوهرم زنگ زده بهش دوازده دقیقه حرف زدن
اونم وقتی شوهرم سرکار بود
دارم دیوونع میشم دلم میخاد خودمو بکشم از دست خانوادش
ینی چیا گفته بهش
بخدا قسم من رو اون یکی خواهراش انقد حساس نیستم این خیلی اذیتم کرده توروخدا بگید چیکار کنم ب شوهرم چی بگم ک بفهمم چی گفته