اینا رو میگم که مادرا بیشتر مراقب بچه هاشون باشند.
نمونه اول:
وقتی یک سالش بود شایدم کمتر هنوز راه نمیرفت چند لحظه تو پذیرایی خونه مادرم تنهاش گذاشتم رفتم تو اطاق. همیشه وقتی میرفتم خونه مادرم پیشاپیش زنگ میزدم میگفتم وسایل خطرناک رو جمع کنند. خودم هم به محض رسیدن سریع هر چیز خطرناکی رو جمع میکردم. یه بوفه داشتند در طبقه پایینش جمع نمیشد. توش جانماز و چادر نماز بود. من تصورشم نمیکردم انتهای بوفه جعبه کارد و چنگال باشه.
پسرم زیاد با در بوفه بازی میکرد. نمیدونم چطوری تو چند لحظه همه جانمازا رو آورد بیرون جعبه رو هم آورد یکی از کاردها رو از کاورش در آورد و به صورت افقی با دهنش نگه داشت (عین دزدای دریایی)
خدا رو شکر به موقع رسیدم و با احتیاط ازش گرفتم
خدا خیلی رحم کرد چون تو سنی بود که خیلی تعادلش رو ازدست میداد