امروز داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم
وقتی حرفم تموم شد مامانم گفت چی میگفتین
گفتم هیچی باهم حرف زدیم فقط
گفت درمورد زهرا دوست قبلیت بود؟
گفتم ولش کن مهم نیست نه درمورد اون نبود بیخیال
گفت آخه شنیدم اسم زهرارو آوردی ، بگو دیگه
اعصاب منم خورد شد گفتم میشه ول کنی
گفت این دوست و رفیقات برات نمیمونن کسی که برات میمونه منم و اگه جوابمو میدادی چی میشد از دخترداییت یاد بگیر هرچی میشه به مامانش میگه و...
از این حرفا
الانم خیلی باهم سرسنگین شده
میگه دیگه کار به کارت ندارم برو بگو دوست و رفیقات بیان برات کاراتو انجام بدن
خدایی من مقصرم این وسط؟
از همه چی میخواد سردر بیاره ، خیلی جلوی خودمو گرفتم که حرفی نزنم