من تنبلی شدید دارم دو ساله اقدام کردم به بارداری ولی متاسفانه نتیجه ای نداشته...دیروز آبجی کوچیکم بچش به دنیا اومد وقتی بچه رو آوردن دیدم چقد همسرم رفت تو خودش تا قبلش میخندید شوخی میکرد ولی بعدش آروم شد...من الان خیلی شرمنده شدم واسه اینکه حتی نمیتونم باعث یه خوشحالی تو وجودش باشم... کاش خدا یه نگاهی به منم میکرد
بچه ها من عاشق آبجیم و نی نیشم پس یه وقت فکر نکنین من به خاطر مشکل خودم حسودیم میشه به آبجیم برعکس فک میکنم الان وجود خواهرزادم یه امید به زندگیه واسم
ولی ناراحتم از اینکه نمیتونم باعث خوشحالی همسرم بشم و اینکه اون هیچی نمیگه و فقط تو خودش میره منو خیلی اذیت میکنه
اگه ممکنه واسم دعا کنین منم طعم مادر شدن رو بچشم