با شوهرم به بن بست خوردیم همونمیفهمیم همش کنارش بودم تو هر موقعیتی توهرشرایطی ولی اصلا قدرمو نمیدونه ناراحتم براش مهم نیست مریضم براش مهم نیست حتی وانمود نمیکنه که براش مهمه کلا باهم جنگ داریم تو هر مشکلی براش پیش اومده من زودتر از اون دویدم تا حل شده ولی شد وظیفم دیگه نمیخوام بمونم الان یکسال از رابطه متنفرم الان دو ماهه کلا رابطه نداشتیم اون میخواست ولی من دست بهم میزد انگاری یکی داشت گلوم فشار میداد برای همین دیگه نمیخوام بهم دست بزنه ولی طاقت نمیارم ولش کنم برم چکار کنم دلم بکنم برم چکار کنم این وابستگی لعنتی تموم بشه