امروز دمه اذان بود خواب روح و اینجور چیزا میدیدم فقط اخرین روحی که دیدم یادم موند یه دختر بچه ۶ساله بود که چادرسفید سرش بود با دندونای عجیب بزارید کامل توضیح بدم براتون
شیشه نوزادمو گذاشته بود تو بالکن تا نکزادم بره برش داره بعد من زودتر از دخترم رفتم تو بالکن برش داشتم روح یه دختر رو دیدم ارسیدم اونم عصبانی شد که چرا نزاشتم بچه ام بره تو بالکن اومد جلوی در بالکن تو سالن وایساد فقط من میتونستم ببینمش و عمه ام .شوهرم نمیدیدش به دختره گفتم یه کار کن شوهرمم ببینه تو رو یه نگاه عجیب به شوهرم کرد اونم یهو تونست ببینتش شوهرم بهش گف اسمت چیه گف هانیه ام از رودبار بعد یه نگاه بد به من کرد که چرا نذاشتم دخترم بره تو بالکن و اومد به من حمله کنه که شوهرم جلوشو گرفت و از خواب پریدم قبل این بچه هم تو همین خواب روح های زیادی بود ولی فقط این یادم موند
خیلی ترسیدم روح ها وقتی کاری که میخواستن ازم را اگه انجام نمیدادم وحشتناک میشدن الان نگرانم نکنه اون دختر بچه چیزی میخواست یا کاری داشت
ببخشید طولانی شد کسی تجربه داره من الان باید چیکار کنم