سلام عزیزم
نظرات بقیه رو نخوندم نمیدونم چی برات نوشتن ولی وقتی متنت رو خوندم یاد خودم افتادم قشنگ دختر منو به تصویر کشیدی حتی الان که پنج سالشه ، من خیلی صبور و آروم بودم ولی دیگه تحمل و توانی برام نمونده از بس برای غذا خوردن این حرص خوردم همه راهی رفتم ولی به هیچ نتیجه ای نرسیدم از تلویزیون ، گوشی و عصبانیت و.... ، بالاخره بعد پنج سال نسبت بهش سرد شدم دیگه اهمیتی به غذا خوردنش نمیدم بیشتر تایم شاید چیزی نخوره ولی من دیگه چیزی نمیگم خودش از گرسنگی فقط نون خالی میخوره ولی حاضر نیست غذا بخوره من پذیرفتم که مدلش اینجوری هست فقط مکمل بهش میدم که حداقل کمبود ویتامین نداشته باشه.
فقط بعضی وقتا حرف مردم اذیتم میکنه که چرا لاغره ، بهش نمیرسی و ....
کاش مردم یاد بگیرند همیشه حرف زدن هم هنر نیست
حرف زیاده ولی نمیتونم تو کلمات بیان کنم انشالله خدا به شما هم صبر بده