تو خونه قبلی حتی یه دونه کابینت نداشتم آرزوم بود یه خونه با کابینت داشته باشم . الان هم یه کابینت درب و داغون ک دارش بسته نمی‌شدم و خراب بودن ک از بس پسرم رفت داخلشون یکیو ک شکسته بود برعکس گذاشتم ک نره آخه سنگش هم شکسته هست میترسیدم بیوفته روی سر پسرم .
از بس تو خودم ریختم افسرده شدم . برای همین هراز گاهی میام توی سایت یکم می‌نویسم بلکه آروم بشم .
دلم برای بچه هام میسوزه ک ولشون کنم برم . ن مال پدری کردن هست ن مال کار کردن . ن مال زندگی ..از خدا میخام بحق همین روز عزیز مشکل منم حل بشه از این بیکاری شوهرم خلاص بشم و بفکر زندگی باشه و بره سر یه کار همیشگی و از دوستای ناباب دور بشه ..
طوری که من حرفاتونو دیدم شما کاملا باخودتی و میرسی بخودت ماشاله بعد شوهرت ی آدم کاری و باظاهری ساده و بچه‌تونم بیشتر کاراشو باباش میکنه و شما میگردی و میخری و میپوشی ..گفتی شوهرت میگه بچه نمیزاره برم باشگاه یلحظه فک کردم شما مردی ایشون زن
ببین نه من بیشتر با بچه ام ولی خب همسرم خدایی تو بچه داری کمک میکنه مثلا من از صب تا عصر با بچه ام بعد ک شوهرم میاد من بچه رو می‌سپارم بهش کمی استراحت میکنم بعدم من تفریحاتم دخترم هم میبرم بجز باشگاه ولی ب شوهرم میگم من حاضرم تا شب بجه رو نگه دارم تو برو باشگاه
خیلی با ذهن خودتون نتیجه گیری نکنید بهتره اول بپرسید بعد نتیجه گیری کنید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
41 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
