واقعا از اول چشم نداشت پدرمادرعروساش خونش برن... الانم کاری کرده شوهرمم چشم نداره خانوادم بیان و جلوشون اخم و بی محلی میکنه و بعدشم عذاب وجدان میگیره و بغض خانوادشو میکنه...حالا سیاست مادرشوهرم اینه که من و شوهرم نباید خونتون بیایم و شمار باید هرهفته بیاید و تعظیم کنید به بهونه بزرگتریم.بیسوادیم.ماشین نداریم درحالیکه ۲۰ سری خودش تنهایی خونم اومده و خیلی زرنگه...ماشین هم پسراش جلو درشون دارن که بیارن...بعد خانواده من و کل دنیا که دیدم رسم داریم خونه پدر مادر که میریم سری بعد هم اونا میان . یعنی رفت و آمد...حالا مادرشوهرم عذاب وجدان داده که پسرم همش خانواده زنت بیشتر از ما اونجان. شوهرم تیکه میندازه که بابات همش اینجاس خانوادم یکبار نیمدن. ایا من جلوشونو گرفتم نیان؟؟؟؟؟؟ مادرشوهرم سری پیش که خونم اومد با خنده جلو شوهرم گفت دیگه ۶ ماه بعد خونت میام. گفتم چرا مگه قهری. لبا لبخند شیطانی گفت نه دلم میکشه ۶ماه بعد بیام و سر حرفم میمونم.... منم سکوت کردم. چیکارکنم توروخدا راهنمایی بدید مادرم گفته دیگه عمرا خونت بیام .. تو هم خونم نیا که شوهرت فقط بیاد مفت خوری و پرو بشه. وقتی به ما بی محلی میکنه نمیزاره خونت بیایم... تنها بیا.. بابام هم قایمکی که شوهرم نیس میاد جدیدا و سریع میره که بی عزت نشه . شوهرم جلوش سکوت کامله و سرش تو گوشی..
بعد شوهرم تصمیم داشت بخاطر اذیتاشون ماهی یکبار بره دیگه مادرش با سیاست جدید زنگ زد که دیدن بابات نمیای و پدرت رو به موته بخدا از من سالم تر بود پدرش...امروزم مادرش دستور داد گفت دیگه باید هر هفته بیاید و ما سالی یکبار اونم شایدددد بیایم..
چرا خانواده ات اصرار دارن خونه ت بیان ما بودیم با این رفتار شوهرت عمرا پامون نمیذاشتیم
تو هم خونه پدر مادرش نرو و محل سگ نده بهشون
مادرش امروز کلی ذوق داشت و میخواست شوهرمو تنها بکشونه و پرش کنه که موفق نشد و خودمم رفتم.. ولی بازم حس پیروزی داشت که منو کشونده خونش
وضع مالی پدرتون چجوره
خب چه اشکال داره شما بیشتر برو خونه پدرت وقتی میبینی شوهرت اینطوره .والا منم مامان بابام سالی یبار هم نمیان خونم ولی ما آخر هفته یه وعده میریم
معمولا اینطوریه که مادرپدرا بچه هاشونو جمع میکنن و خودشون مثلا هرسه بار چهار بار ی بار میرن پیششون
مشخصه که خاموادتم از شوهرت خوششون نمیاد چون اگه مامانت بلد بود با سیاست یکار میکرد دامادش عاشقش بشه کاری ندارم هرکسی خب خانواده خودشو ببشتر دوست داره ولی حالا تو یکم سیاست زنانه داشته باش
مثلا تو تنهایی مدام ی مدت برو خونه مادرشوهرت لنگر بنداز و غذا درست کن اون گفت هفته ای ی بار تو هفته ای سه وعده برو و غذای فرداتم بردار از اونجا ببین خودش چطوری به پسرش میگه دیگه نیاین
