دوستان ،داداشم متاهله ولی انگار سرش توزندگیه منه،من یکی دوساله لیسانس گرفتم مجبورم میکنه آزمون استخدامی آموزش پرورش بدم،پارسال زنگ میزد میگفت میخونی دیگه واسه آزمون؟امسالم همینه هربارزنگ میزنه میگه میخونی؟
بابا من اصلا نمیخوام درس بخونم فعلا،سنم ۲۵ئه میخوام ازدواج کنم بفکر ازدواجم نیستن اصلا انگارنه انگار ...
بابامم ی شخصیت منفعل داره اختیارو داده ب داداشم هرچی اون بگه....
مثلا الان هرروز حواسش جمعه ببینه من دارم درس میخونم یاچی؟هی میاد یسری تواتاقم میزنه میگه درس میخونی چیکارمیکنی؟به بهونه چای آوردن...
منم دلم میخواد برم مهمونی،برم کلاسای مختلف مهارت یادبگیرم بعدها درس ادامه بدم ازمعلمی هم خوشم نمیاد ....
نمیدونم چکارکنم دست ازسرم بردارن تروخدا ی راهی بگید😔