چند بار رفت سمت زیر تلوزیون اوردمش این ور اسباب بازیاشو دادم اصلا نگاه اسباب بازیاش نکرد بازم رفت سمت زیر تلوزیون میخواستم ناهار بزارم دیدم این بچه ول کن نیست رفتم بالش پتو چیدم دورش که اگه بیوفته سرش زمین نخوره.
همین که رفتم اشپز خونه صدای گریش امد دیدم دهنش خورده به لبه زیر تلوزیون دهنش خون امده ...بقیشم الان میگم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حوصله بحث کردن ندارم... تا اطلاع ثانوی، همه حق های جهان مال شما 🪐 اگه داری اینو میخونی؛ میخوام بهت بگم که هیچوقت نباید امیدت و از دست بدی، توی لحظه ای که فکر میکنی به تهش رسیدی و دیگه نمیتونی ادامه بدی خدا برات یه معجزه میفرسته🌱 پس لطفا ادامه بده... چون تو قطعا میتونی به خواسته هات برسی به قول الهه ی قمشه ای: «آرزو دلیلِ بر استعداده؛ اگه استعدادشو نداشتی یا قرار بود بهش نرسی خدا هیچوقت تو سرت نمیداختش🦋»اینو یاد بگیر که تو با توهین نمیتونی اعتقاد کسی رو عوض کنی پس احترام خودت رو نگه دار😇
عزیزم صبرتو باید ببری بالا با خودت میبردی اشپز خونه حواسشو پرت میکردی پیش میاد منم برام پیش اومده اما الان که سنم رفته بالا میبینم میتونستم بچه رو گول بزنم و مدیریت کنم کمتر عصبی میشدم
این بچه بزرگ تر بشه تلویزیون رو میندازه روی سرش اون وقت هم خودش آسیب میبینه هم تلویزیون میره برای خودش
اینو همیشه با خودت تکرار کن که تو هیچ کی نیستی که به خودت اجازه بدی به بقیه راحت توهین کنی... در کمال ادب نظرتو بگو اگه نمیتونی مودب باشی پس منو ریپ نزن... من مثل تو حوصله دعوا ندارم... من مثل تو عادت ندارم یقه مردمو واسه طرز فکرشون بگیرم😊
اووخی گناه داش دختره منم یبار تی وی انداخت افتاد رو کمرش خدا رحم کرد چیزیش نشد تی وی هم شکست فداسرش از اون ب بعد کلا هرچیزه خطرناکی بود از دم دستش جم کردم تا دره کابینتارو با طناب بستم هی باز میکرد شیشه ها رو میریخت خیلی باید هواست جم باشه
🖤زندگی برای دخترا تو ایران همینجوریش سخت هست،شما سخت ترش نکنید♡بذارید سالم برگردیم خونه🖤🥀
میدونی منم یبار بچه یساله مو زدم وقتی به خواهرم گفتم دعوام کرد و یه حرفی زد که مدتها ذهنمو درگیر کرد و دیگه کارمو تکرار نکردم. گفت تو بچه رو نزدی در واقع خودتو زدی. تو انقدر فرسوده و داغونی و افسرده ای که ناخودآگاهت میخواد عذاب بکشی و دست رو بچه بلند میکنی در واقع میخوای صدای درونتو بزنی و خودتو میزنی. دقیقا حرفاش درست بود و زده بود وسط خال. من انقد با بچه خونه مونده بودم و انقد تنهایی زجر کشیده بودم که دوس داشتم خودمو بزنم و وقتی داد میزدم در واقع داشتم خودمو تنبیه میکردم و سر خودم داد میزدم. بعدش سعی کردم به خودم برسم بیشتر میرفتم خونه مامانم تا بچه رو نگهدارن منم آرایشگاه برم و به کارام برسم و این شد که رفتارمم با بچه بهتر شد و همیشه ممنون خواهرم هستم که اون حرفارو بهم زد چون به خودم اومدم و درونمو اصلاح کردم.