هیچ تفریحی ندارم همش تو خونم شوهرمم سرکار درامدش کمه به زور خرید خونه بکنیم همین....
یادم میوفته مادرشوهرم چقدر اذیتم کرد برا عقد و نامزدی میگم اصلا ارزش نداشت این ازدواجو ادامه بدم
تهش چیشد تنهایی غصه خوردن
درکت می کنم اما بازم شکر کن همسرت خوبه من بدترم
هممون مادرشوهرامون اذیتمون کرده
این نه یکی دیگه
فکر نکن مرغ همسایه غازه
منم خیلی عذاب کشیدم واگذارشون کردم به خدا
همه ی زندگی ها همینن خودت کار کن
عزیزم با این گرونی چ انتظاری داری اگ شوهرت خوبه قدرشو بدون و درکش کن.
پارک برو .قدم زدن .پیاده روی .سعی کن تفریحات بدون پول داشته باشی .کتاب بخون
همه همینن
خودت نمیتونی بری هروز پیاده روی خیلی حال میده روحیه ت عوض میشه
هی خواهر منم دقیقا میشینم به همینطور چیزها فکر میکنم
اما واقعیت اینه با اون آدم چون زندگی نکردیم عیب هاش رو هم نمیدونیم
خدا میدونه اگه با یکی دیگه ازدواج میکردیم تو دلمون میگفتیم کاش به همین شوهر الانمون که میشد خواستگار دیگه جواب میدادیم
کلا تا با کسی زیر یک سقف نری نمیتونی بشناسیش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
