2777
2789

و خیلی مهربونن

هواشونو دارن

خودشونو نمیگیرن

غرور خودشون رو میشکونن

جذابیت کمتری دارند؟

درسته همه میگن چقدر خوبه وای چه ادم خوبیه کاش همچین آدمی داشتم

ولی در نهایت میرن سراغ آدمی که درکشون نمیکنه، تو ذوقشون میزنه و میچرخونه ی جوری

تا چند روز دیگر خبری از این حساب منتشر میشه و برای همیشه دیگه با این اکانت و این سایت خدافظی میکنم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ن من ادمای ک دیدم مهربونن فوق العاده جذابن

ن برای همه اونایی ک ذاتشون درسته آره 

تا چند روز دیگر خبری از این حساب منتشر میشه و برای همیشه دیگه با این اکانت و این سایت خدافظی میکنم

طوری نیست

تعداد آدمای مهربون اینجوری خیلی کمه

و از اون کمتر شانس داشتن اینجور آدما تو زندگی هامونه


این قاعده و طلسم و..نیست

انسان فهمیده قدر میشناسه و از دست نمیده سعی متقابل میکنه ک جبران کنه 


انسان های قدرنشناس

یا کسایی ک توهم خودگوزپنداری دارن


یا افراد ک آگاهی ندارن ندیدن 

میرن سمت کسی دیگه


ولی قطعا پشیمون میشن و اونوقت ن راهی برای برگشت هست

و ن دیگه شانس داشتن ی آدم مهربون دیگه تو زندگیشون پیش نمیاد

من عاشق ادمای مهربونم فوق العاده ان و نایاب عجیب دوست داشتنی ان

میدونم اما بعضی آدما که ذات درستی ندارند دقیقا اون لحظه اون آدم مهربونی ک هواشونو داشت، خودشو میکشت واسش ب ی آدم دروغگو و لا.شی ترجیح میدن 

تا چند روز دیگر خبری از این حساب منتشر میشه و برای همیشه دیگه با این اکانت و این سایت خدافظی میکنم

دقیقا قبول دارم حرفتون

چن مدت پیش یکی از دوستان با زن و بچه اومدن خونه و تقریبا یه روز و نیم موندن و منم حسابی پذیرایی کردم و خوشحال بودم بابت بودنشون حتی اجازه نمی دادم خانمش بخواد بلند شه بیاد آشپزخانه 

تا این هقته اصرار کردن بیاین خونه ما

علیرغم اینکه خیلی درس داشتم شوهرم گفت بریم تا دیدوبازدید قطع نشه

گفتم باشه بریم 

دو روز خونشون بودیم

روز اول یکی از دوستامون ناهار برای همه خرید 

موقع شام شد باز دیدیم خبری نیس تا صبح همه گرسنه بودیم

موقع صبحانه دو تا تخم مرغ پخت برای ۸ نفر با یکم پنیر بدون هیچی فقط چای

موقع ناهار گفت من حوصله پخت و پز ندارم

باز شوهرم و یکی دیکه از بچه ها رفتن ناهار خریدن 

عصر شد تلفن برداشت رفت تو اتاق دو سه ساعت منو تنها گذاشت 

دیکه صدای شوهرش دراومد گفت یه عصرانه حداقل بیار بچه ها میخوان برن

اومد یه چای آورد بدون قند

و اخمش تو هم 

بعد گفت جلو کسی نمیگیرم بیاین بردارین 

بعد شوهرم گفت پاشو بریم

شوهر اون خانم ناراحت که نه باید بمونید

زنش هم عصبی

منم نگاهم تو نگاه شوهرم که بریم

خلاصه شوهرش بلند شد رفت واسه همه کتلت خرید ساندویچ آورد 

سفره انداختن

شوهرم رفته بود دستشو بشوره

زنش دوید رفت پای سفره 

که محل فلانی یعنی شوهر من و فلانی یعنی من نذارید بخورید و خودش پشت کرد به من شروع کرد دو لپی خوردن

متأهل 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

عکس نامزدم💍

zara_am | 14 ثانیه پیش

معجزههههه

reyhaneh_r | 32 ثانیه پیش
2791
2779
2792