من ۴سال توعقدبودم بخاطرخیانتای زیادش جداشدم بعداین همسرم که خواستگاردوران مجردیم هم بودتاشنیدجداشدم اومدخواستگاریم خیلی مرده خوبیه خیلی بیش ازحدخانواده خوبی داره اوایل خیییلی خوب بودیم خیلی زیاداصلایک چیزی میگم یک چیزی میشنوین بعدیک مدت همسرم عادی تربرخوردمیکرد ازاوایل بعدمن فکرکردم اینم داره خیانت میکنه بااینکه اهل اینکارانیست شروع کردم به زنگ وپیامای بیش ازحد میفهمیدم پیش دوستاشه انقدرزنگ میزدم وپیام میدادم که به مرورشد یک مردعصبی...یکی دوباربادوستاش که رفته بود بیرون به من نگفته بودمنم همش زنگ میزدم که بفهمم کجاست اونم بدش میومدمیگفت جلودوستام چراانقدرزنگ میزنی وقتی بهت میگم کجاهستم دست خودم نبودروانی شده بودم الان شوهرم که یک مرداروم ومظلوم بودشده یک مردعصبی
دیروزرفتم باهاش صحبت کنم گفت چن روزی تنهام بزارتابه خودم بیام خودم زنگ میزنم بهت
الان من نمیدونم چیکارکنم خودم خراب کردم🥺البته اون پنهان کاریای شوهرمم بی علت نبود
آزادش بذار هرچی بیشتر بخوای بگیریش تو مشتت بیشتر از دستت در می‌ره
برید مشاوره درست میشه
دیگه وقتی زن گرفته رفیق بازیا چیه در میاره
شوهر من سر جلسه‌ی اعضای هیت مدیره‌ی شرکتشون باشه تلفنش رو رو من جواب میده میگه سر جلسه ام باهات حرف میزنم بعدا ، بعد ایشون پیش رفیقاش جواب تلفن نمیده؟! اشکالش چیه ؟؟
چون یبار خیانت دیدی اعتماد بصورت ذاتی برات سخت میشه
کاش قبل اینکه کسی رو وارد زندگیت میکردی اول مشاوره میرفتی
الانم میتونی باهاش صحبت کنی و از علت حساس بودنت براش بگی و بعد برین پیش مشاور
به حرفش گوش بده و فعلا تنهاش بزار خاله من میزاره گاهی حتی همسرش با دوستاش بره مسافرت ما که اسیر هم نیستیم یه تایمی هم میتونیم یزره دور باشیم منظورمو بد برداشت نکنید البته
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
29 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز