تا حالا شده با خودتون بگید که

سلام، من و برادرم سه سال اختلاف سنی داریم. تا حالا حتی یکبار هم نشده بود که بحثمون بشه و همه ی گندکاری هامون باهم بود و اگه گندی میزدیم باهم جمع میکردیم

اما یه چند وقتیه خیلی رو مخ بازی در میاره

به خصوص از وقتی که فهمیده من به یه شخصی که ازش خوشش نمیاد علاقه مند شدم.

تا حالا هیچوقت بهم گیر نمیداد و یا اینکه پیش مامان بابام منو لو نمیداد اما حالا یه چند وقته که به همه چیز گیر میده

کجا بودی با کی بودی کی رفتی چرا دیر اومدی چیزی شده زود اومدی فلان جا نرو و....

مامانم هم معتقده به خاطر سنشه اما من واقعا دارم اذیت میشم

با خودم فکر میکنم که اگه دانشگاه یه شهری به جز اینجا قبول میشد خیلی بهتر بود حداقل اینکه رو اعصابم نمی رفت

از طرفی اینکه برادر من از دختر خاله عتيقه ام خوشش میاد که من سایه اش رو با تیر میزنم و کلی ارشادم میکنه که درست نیست با فلانی انقدر بد رفتار میکنی و...

تا حالا شده که از یکی از اعضا خونوادتون خسته بشید؟