منم مثل توعم...متاسفانه....حسادت میکنم ب خنده و شادی بقیه...
شوهرمنم مثل مجسمه است تو ماشین ...تونه ک بماند فقط با کنترل تلویزیونه در هفته شاید ۱۰۰ کلمه صحبت نکنیم...محبت کلامی و جسمی هم ک صفر...
ماشینم ک نمیزاره دست بزنم...کلاس و باشگاه ک بماند...کلا مثل یه زندانی ام...
دقیقا درکت میکنم...اینا تو خانواده ای بزرگ شدن ک هیچوقت عشق و محبت و دوستی یادشون ندادن و خودشونم ندیدین...