مجردی هام ی شهید گمنام تو بلندی های شهر بود ک میگفتن خیلی حاجت میده و بهشون متوسل میشدن . ی بار ک با دوستام رفته بودم اونجا زیارت شون ازشون خاستم ک تا قبل رسیدن ی سال آینده من صاحب ماشین بشم حالا دم غروب هم بود و فضا هم ب شدت ملکوتی من گواهینامه هم نداشتم و اصلا میترسیدم از رانندگی. گذشت تا چن ماه بعد ک یکی از عزیزانم اصرار و اصرار ک برو گواهینامه بگیر من خودم ماشین دست دو برات گیر میارم رفتم دنبالش و یکی دو ماه بعد گواهینامه گرفتم و چن وقت بعد ماشین زیر پام بود.بعد ازدواج پس اش دادم ب صاحبش البته .چون فقط زیر پام بود ب اسمم نبود ولی تجربه عجیب و جالبی بود برام .بعدها اون شهید ب خواب مادرشون رفته بودن و آدرس دادن بهشون و از گمنامی دراومدن با پیگیری هاشون.شهدا دنیای شگفت انگیزی دارن خوشا ب حال هر کس باهاشون موانستی داره ..صلوات ب روح همه شهدا .