دو روزه نامزدم منو اذیت میکنه که میرم مسافرت مجردی و فلان بعدمنم عصبی میشدم این میخندید اخرش امروز صبح کفت میمیرم منم دعوا مردم قطع کرد عصری اومد گفت سر به سرت میزارم تا اینکه حال مامانبزرگش امشب بد شده تو بیمارستان اومد خونمون جلو مامانم اینا گفت که من میرم شهرستان چون اونا یه شهر دیگه ان منم با عصبانیت گفتم خداحافظ جلو همه رفتم اتاق درم بستم حالا پیام داده منو جلو خونوادت خراب کردی تقصیر خودمه ادم حسابت کردم