زندگیم خوب بود بعد چند سال بچه دار شدیم اخرای بارداری خیانت کرد بچه ب دنیا اومد گفت یه کلام طلاق کوتاهم نمیومد بچم۴ماهش بود رفت باباش...چند ماه بعد از طلاقم. با دوست دخترش ازدواج کرد من موندم و بچم تا الان که سه سال ونیمش شده با خودم بود شوهر سابقم کلا پنج تومن نفقه بچه و مهریه خودم میده...حمایت خانواده صفر...این ماه آخر دیگه نمیتونستم اجاره خونه بدم همش قرض رو قرض روز آخر غذا نداشتیم بخوریم بچم یه شرایط خاص داره نمیخوام بگم ب اون دلیل نمیتونستم برم سرکار...دو روز پیش کارتم خالی یخجال خالی دادم دست شوهرم بعدشم بهش پ دادم بچه رو یه مدت نگه دار سه روز ملاقات در هفته دارم..در به در دنبال کارم شوهرم کارمنده یه سوپر مارکت بزرگم زده اما خیرش به ما نمیرسه همش این دو روز پیام میدم و زنکمیزنن با خانوادش ما نمیتونیم بچتو نگه داریم بیا ببرش تو مادری نیستی بچه بهانت میگیره ...فقط اشک میریزم و از خدا میخوام دل بچم آروم شه تا شرایطم خوب شه بیارمش...یه خواستگارم پیدا شده برام فوق پولدار مهندس چند تا شغل اما مجرد هست و میگن بدون بچه....
میشه یه حمد برا آرامش دل من مادر و فرزندم بخونید ممنونم